در خانواده ای روستایی و کشاورز به دنیا امد در زمان تولد با از دست دادن مادر دوران سخت زندگی محمد حسین شروع شد و سرانجام توانست در عملیات زهرایی کربلای ۵ به آرزوی دیرینه اش یعنی شهادت دست یابد و در کنار همرزمان شهیدش آرام بگیرد.
به گزارش کناره ، تنها چیزی که زمان نمیواند آن را کهنه کند نام شهید است چرا که هر زمانی از این خوبان امت رسول خدا سخن به میان آید برای همگان تازگی و جذابیت دارد.
یکی از این شهدایی که نام وی می تواند روحیه اخلاص و یکرنگی را در بین ما زنده نگه دارد شهید محمد حسین رحیمی است، شهیدی از روستای آغوزدره از توابع هزار جریب بهشهر که در سال ۱۳۳۹ متولد شد و سرانجام در ۶۵/۱۰/۲۲ در سن ۲۶ سالگی به شهادت رسید.
شهید محمد حسین رحیمی از همان اوایل جنگ به صورت بسیجی از سپاه شهرستان بندر گز به جبهه اعزام و سرانجام در عملیات کربلای ۵ در شلمچه با اصابت گلوله تانک در تاریخ ۶۵/۱۰/۲۲ به درجه رفیع شهادت نائل شد و در گلزار شهدای سفید چاه، آرام گرفت.
از این شهید بزرگوار دو دختر و یک پسر به یادگار ماند، دختران که در زمان شهادت پدر دو و سه سال داشتند و تنها خاطراتی که از دیگران شنیده اند شده تمام تصور آنها از پدر. محمد حسین هم چهل روز پس از شهادت پدر به دنیا امد و هم نام او شد.
از دست دادن مادر اولین آزمایش زندگی شهید
شهید رحیمی در خانواده ای کشاوز به دنیا آمد تنها پس از ده روز از تولدش مادرش را از دست داد و زندگی سخت محمد حسین از همانجا شروع شد . مادر بزرگ مهربانش جای مادر را برایش گرفت و در دامن خود بزرگش کرد علاقه این دو به حدی بود که نگذاشت محمد حسین طعم بی مادری را بچشد.
دوران سخت کودکی ادامه پیدا کرد تا اینکه وی به جوانی رعنا تبدیل شد و خانواده به فکر ازدواجش افتادند محمد حسین در سال ۶۲ با دختر دایی خود ازدواج و برای ادامه زندگی به شهرستان بندرگز نقل مکان می کند.
همسر شهید در گفتگو با دانشجو سلام از چگونگی برگزاری مراسم ازدواجش گفت: مقدمات و مراسم ازدواج خیلی ساده برگزار شد و یک شام ساده دادند و ما زندگی مشترکمان را شروع کردیم.
خانم هاشمی ادامه داد: زندگی کارگری سختی داشتیم و در همان اوایل زندگی فرزند اولمان بدنیا آمد و شهید پیشنهاد داد نام مادرش را بر روی دختر مان بگذاریم. وی گفت: از همان دوران، شهید علاقه زیادی به شرکت در جبهه داشت و تمام آرزویش رفتن به جبهه بود و قلبش را عشق امام فرا گرفته بود.
هیچ چیز نمیتوانست مانع رفتنش شود
وی با بغضی در گلو از خاطرات آن زمانها برایمان گفت: در خانه ای که زندگی می کردیم آب و برق و امکانات را از همسایه ها قرض می گرفتیم و زندگی می کردیم همه اطرافیان و دوستان به شهید می گفتند خانواده ات در این وضعیت زندگی می کنند چطور می توانی آنها را ترک کنی و به جبهه بروی و شهید در جواب می گفت: اگر وضع مردم مناطق جنگی و رزمندگان در جبهه را ببینید از وضعیت خانواده های خود هر چند که سخت باشد گلایه نمی کنید .
همسر شهید ادامه داد : وقتی به جبهه اعزام می شد دلش طاقت نمی آورد و برایمان نامه می نوشت و اولین سفارشی که به پدرش داشت رسیدگی به وضعیت ما بود.
وقتی در مورد شهدا مطالعه می کنیم این حدیث پیامبر را بیشتر درک می کنیم که شهادت خوبان امت مرا گلچین می کند.
عشق امام و اخلاص بارزترین ویژگی شهید
در احوالات شهید محمد حسین، مهمترین خصلتی که متبلور بود عشق به امام و اخلاصش بود.
یکی از نزدیکان شهید با بیان خاطره ای از این شهید بزرگوار برایمان گفت: در زمان ریاست جمهوری مقام معظم رهبری ایشان سفری به استان ما داشتند، شهید رحیمی در تمام سخنرای هایشان که در شهرستانها داشتند شرکت می کرد و کسانی که بی تفاوت نسبت به این مسائل بودند را تحمل نمی کرد.
اعزام با پای مجروح
یکی دیگر از آشنایان در گفتگو با خبرنگار ما گفت: ما هر وقت سراغ محمد حسین را می گرفتیم اکثرا در جبهه بود یک بار به یاد دارم زمان تولد دختر دومش وقتی از بیمارستان برمی گشت تاکسی از روی انگشتان پایش رد شد و وقتی به او گفتیم حداقل به راننده اعتراضی بکن شاید آسیب دیدگی پایت جدی باشد در جواب گفت: فردا باید اعزام شوم نمی توانم خود را معطل این مسائل کنم و با همان پاها ی ضرب دیده که به سختی حرکت می داد اعزام شد.
همسر شهید در مورد تعداد دفعات اعزام شهید به جبهه گفت: تعدادش را دقیق نمیدانم ولی از همان سالهای ابتدای جنگ به صورت بسیجی همراه با بعضی از جوانان همشهریمان از سپاه بندرگز اعزام میشد.
یادآوری آن دوران هرچند برای خانم هاشمی سخت بود اما برایمان گفت: شهید چون یک کارگر ساده بود و هر بار که به جبهه اعزام میشد مشکلات مالی سراغمان می آمد و با دو فرزند کوچک واقعا نمیداستم زندگی خود را چگونه بگذرانم اما عشق به امام و جبهه چنان در دل او رخنه کرده بود که هیچ چیز نمی توانست مانع رفتنش شود.
خانم هاشمی در مورد نحوه اطلاع از شهادت همسرش هم گفت: بعد از عملیات کربلای ۵ که نیروهای مازندرانی زیادی در آن شرکت داشتند جانبازان و شهدای زیادی را آوردند.ما آن روزها برای عیادت جانبازانی که در بیمارستاها بستری بودند می رفتیم.
در یکی از این ملاقتها از جانبازی که تازه از جبهه امده بود پرسیدم چه خبراز منطقه ؟ میدانستم که اتفاقی افتاده چون نامه های اخری که برای همسرم فرستاده بودم پاسخی نیامد آن جانباز که البته نمیدانست همسرم در جبهه است گفت : عملیات خیلی سنگینی داشتیم بچه های مازندرانی هم زیاد شهید شدند گفتم از شلمچه خبر نداری گفت اتفاقا همونجا بیشترین شهید را دادیم.
رنگ و رویم پرید وقتی این حالم را دید گفت: کسی رو اونجا داشتی گفتم همسرم در جبهه شلمچه بوده، و همین طور فقط اشک می ریختم .
آن بنده ی خدا گفت: شاید همسر شما جانباز و یا اسیر شده باشه، می خواست از نگرانی درم بیاره اما ..
بعد از چند روز شهید ابراهیمی و فرجی دو تن از شهدای روستای ما رو آوردند و من همچنان منتظر محمد حسین بودم و کسی از او خبر نداشت ،پدر همسرم برای شناسایی جنازه شهید راهی اهواز شد و با نشانه ای که در پای شهید بود او را شناخت و بعد برای تشیع، جنازه مطهرش را به بندرگز آوردند.
حضور در نماز جمعه حتی در جبهه
همرزمان شهید توجه شهید به نماز اول وقت و شرکت در نماز جمعه را از ویژگی این شهید بزرگوار می دانستند به طوریکه می گفتند: حتی در زمانی که در جبهه بود روزهای جمعه به اهواز می رفت و در نماز جمعه آنجا شرکت میکرد.
در بخشی از وصیت شهید آمده است: پیروی از امام و ادامه راه شهدا باید در سرلوحه همه کارها قرار گیرد و از همه دوستانم می خواهم که نگذارند جبهه ها خالی بماند.
انتهای پیام/