دنیایش فقط چند متر سقف چوبی است و در و دیواری که شبیه زندان نیست اما کُشنده تر از زندان است.

به گزارش کناره ، قلبش می تپد اما دریغ از کمترین حس و حالی در بدنش.

خودش می گوید حرکت دست‌هایم معجزه ای است تا از غافله دعا باز نمانم. این روزها دور تا دور سرزمین من ایران، انباری از باروت است و نا امنی بیداد می‌کند. از افغانستان و پاکستان گرفته تا عراق و یمن و سوریه و شیخ نشین های حاشیه  خلیج فارس.

اما وطن من به لطف وجود #مردان_با_غیرت، هم راهها را بر غریبه ها بسته اند و هم شیطنت ها و ترقه بازی در داخل را در نطفه خفه کرده اند. امروز ابوالفضل  مدافع امنیت مرزهای وطن  اسیر کم کاری و قصور مسئولان است.

او در یکی از ماموریت های انتظامی و در مواجهه با قاچاقچیان سوخت در میناب دچار ضایعه نخاعی می شود.

جوان رشید و خوش قد و قامت اهل کردکوی که یک روزی زمین زیر پایش می لرزید و تار و پود متجاوزین مرزهای وطن با صدای پوتین هایش از هم گسسته می شد؛ امروز حتی توانایی رسیدگی به امور شخصی خود را هم ندارد.۳ سال است که تمام جاذبه های دنیایش فقط در سقفی که مقابل چشمانش ظاهر می شود خلاصه شده است. 

در دنیای او خبری از گشت و گذار و تفریح و بازار گردی و دورهمی شبانه با دوستان و رفقا در خیابان ها نیست. می خوابد. بیدار می شود؛ چشمانش به سقف اتاق خیره می ماند تا از فرط خستگی و بی حوصلگی دوباره خواب را به مدد بطلبد.

ساده بگویم؛ دورترین چشم اندازش، سقف چوبی اتاق است و دیگر هیچ.با وجود آنکه ابوالفضل مفتخر به ۷۰ درصد جانبازی در کمیسیون های پزشکی نیروی انتظامی شده است اما اینجا عده ای با وعده و وعید او را به انتظار نشانده و در گوشش خوانده اند که پس از تایید جانبازی اش در بنیاد شهید و امور ایثارگران مراحل درمانش را پیگیری می کنند غافل از آنکه بیش از  ۳ سال فرصت بازتوانی و درمان را به دلیل عدم درک شرایط از وی سلب کرده اند تا کور سوهای امید را یکی پس از دیگری در دلش خاموش  کنند.

امروز ۳ سال از آرمیدن ابوالفضل در بستر تنهایی و بیماری می گذرد تا بلکه چند تکه کاغذ به نام مدارک جانبازی به دادش برسد یا نرسد؟ و اینک ۲ ماه است که محافظ دیروز مرزهای وطن و پاسدار ناموس مملکت برای درمان خود در بیمارستان رفیده تهران بستری است و دریغ از یک احوالپرسی ساده از سوی مسئولان نیروی انتظامی آنهم در هفته ای که به نام نیروی انتظامی ثبت شده است.

سخنم با مسئولان نیروی انتظامی ایران است.

با سردار اشتری که همین چند روز قبل در رسانه ملی از حفظ عزت پرسنل نیروی انتظامی با مردم سخن می گفت.آقای فرمانده !
امروز و فرداست که برگه ترخیص اجباری را به خاطر عدم تامین هزینه های درمانی بیمارستان به پیشانی جوان رعنایی که حالا جانباز وطن لقب گرفته است؛ بچسبانند و هنوز هم از پیگیری شما و مسئولان خبری نیست .شرم دارم بر زبان بیاورم اما از قرار معلوم همان شده است که ابوالفضل خلیلی در بستر #مرگ_تدریجی بارها برایمان می گفت و من با اصرار تلاش می کردم این بدبینی را از ذهنش خارج کنم .

گویا باید من هم اعتراف کنم که این روزها که #عقاب تیز بین مدافع وطن بالهایش شکسته است؛ هیچ کس به دنبال مرهمی برای التیام دردهایش نیست.

آری راست گفته اند: #پهلوان_زنده_را_عشق_است.

اسماعیل البرزی

انتهای پیام/

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

تازه ترین اخبار