روز 14 فوریه در فرهنگ مسیحیت به روز عشق مشهور است و مردم کشورهای غربی در این روز عشق خود را جشن میگیرند؛ اما این روز ابعاد تاریکی نیز دارد.
به گزارش کناره به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان؛ در فرهنگ دین مسیح، روز 14 فوریه ، روزی است که به عنوان روز ابراز عشق تلقی میشود و از آن به عنوان روز "ولنتاین" یاد میشود؛ به همین دلیل در غرب و جوامع مسیحی بسیاری از مردم در روز 14 فوریه عشق خود را جشن میگیرند. اما این همه ماجرا نیست؛ چرا که معمولا مردم جنبه روشن روز ولنتاین را میبیند، حال آنکه این روز در طول تاریخ جنبه های تاریک نیز داشته است.
بر اساس آمارهایی که خبرگزاریهای غربی هر سال منتشر میکنند، بسیاری از اتفاقات اسرارآمیز، تلخ ، تاریک و تراژدی در روز ولنتاین یعنی 14 فوریه رخ داده است. آغاز این موضوع از سال 1929 است، جایی که یکی از اهالی شیکاگو 7 نفر را یکجا به رگبار میبندد؛ و از همین رو بسیاری از مردم در غرب نام روز ولنتاین را به " St. Valentine’s Day Massacre - کشتار روز ولنتاین " تغییر داده اند. مانند جنبه روشن این روز که محوریت آن بر پایه عشق است، اکثر قتل ها و جنایات در این روز نیز بر پایه عشق اتفاق میافتد که البته نام بیماری و جنایت برای آن نهاده خواهد شد و نه عشق !
در ادامه چند مورد از برجستهترین اتفاقات تلخ و تاریک تاریخ در روز ولنتاین را مرور میکنیم :
داستان قتل جودی سرین 38 ساله
در سال 2007 و درست در روز ولنتاین، Art و Lois Serrin برای دیدن دختر 39 ساله خود یعنی Jodine به خانه وی رفتند. جودین از لحاظ ذهنی مقداری ناتوان بود اما توانایی زندگی مستقل را داشت. زمانی که Art و Lois به خانه فرزند خود رسیدند، متوجه شدند که دخترشان در را باز نمیکند، سپس Art پدر جودین ، در را میشکند و وارد خانه میشوند. مادر جودین به اتاق خواب دخترش میرود اما صحنه ای بسیار تلخ را میبیند.
جودین در حالی که جانی نداشت بر روی تخت افتاده بود. پس از تحقیقات پلیس مشخص میشود که جودین در همان شب و لحظاتی پیش از ورود پدر و مادرش مورد تجاوز جنسی قرار گرفته و سپس به قتل رسیده است. اما نکته مهمتر این است که پس از گذشت بیش از 10 سال از این اتفاق، پلیس حتی با گرفتن آزمایش DNA نیز نتوانسته قاتل جودین را پیدا کند و این پرونده تلخ بدون نتیجه بسته شد.
ماجرای ناپدید شدن خانواده سیمز
در فوریه سال 1988، مردی انگلیسی به نام David Sims در یک سفر کاری به فیلیپین میرود و با دختری به نام China Rose که 20 سال از وی کوچکتر بود ازدواج میکند. چاینا به همراه دیوید به انگلستان میآید و زندگی مشترک خود را با وی آغاز میکند. پس از مدتی میان دیوید و چاینا مشکلاتی ایجاد میشود و چاینا تصمیم میگیرد که از دیوید جدا شود. مدتی به همین منوال ادامه مییابد تا اینکه چاینا به خواهر خود میگوید که دیوید قصد دارد او را به قتل برساند و حتی به او گفته است که تو ارزش طلاق دادن هم نداری!
در روز 14 فوریه سال 1993 ، چاینا یک مهمانی خانوادگی ترتیب میدهد و این روز آخرین مرتبه ای بود که چاینا دیده شد. پس از آن هیچ اثری از چاینا پیدا نشد و او ناپدید شد. دو ماه پس از این اتفاق دیوید نیز به طور ناگهانی ناپدید شد و پلیس نتوانست هیچ اثری از این دو پیدا کند.
چند سال بعد پس از تحقیقات پلیس، مشخص شد که دیوید پیش از ناپدید شدن خانه خود را فروخته است و پول آن را به یک حساب ناشناس منتقل کرده است، پلیس به سراغ حساب بانکی مذکور رفت، اما در اتفاقی عجیب مشاهده شد که مبلغ خانه دیوید دست نخورده باقی مانده است. هنوز توضیح کاملی از ناپدیدی چاینا و دیوید در دست نیست اما پلیس با احتمال به قتل رسیدن این دو پرونده را ناتمام تشخیص داد و آن را بست.
معمای قتل ماریلو گری
در روز ولنتاین سال 1986، Stephen Geri که مردی حدودا 40 ساله بود خانه خود در هوستن آمریکا را به مقصد محل کارش ترک میکند. استفان میگوید زمانی که خانه را ترک کرده، همسرش Marilu خواب بوده است. چند ساعت بعد استفان با مادر مریلو تماس میگیرد و با نگرانی عنوان میکند که چند بار با مریلو تماس گرفته و وی جواب نداده است؛ همچنین از مادر مریلو میخواهد که به خانه آنها برود و به مریلو سری بزند.
زمانی که مادر مریلو به خانه دخترش میرود جسد بی جان وی را در اتاق خواب مییابد که چهار مرتبه مورد هدف گلوله قرار گرفته است. پس از بررسی شواهد، مشخص میشود که در خانه به شکل طبیعی باز شده است و هیچگونه اجباری در ورود به منزل نبوده است. همچنین با شواهدی که از مرکز 7-11 نزدیک محل سکونت آنها به دست میآید، پلیس استفان را متهم ردیف اول اعلام میکند و احتمال قتل مریلو توسط وی را بالا میداند.
پدر و مادر مریلو نیز از استفان شکایت میکنند، اما پس از گذشت 1 سال هیچکس نمیتواند مجرم بودن استفان را ثابت کند و وی بی گناه باقی میماند. پس از آن پرونده قتل مریلو یک راز باقی ماند و قاتل وی هیچوقت پیدا نشد.
جریان قتل نیکولاس کانسلمن و استفانی هارت
ماجرای مرگ مشکوک Nicholas Kunselman و نامزدش Stephanie Hart در سال 2000، موضوع اصلی خبرگزاری های بزرگ شد. نیکولاس در یک Subway sandwich shop یا ساندویج فروشی نزدیک مترو کار میکرد. در اولین ساعات شب ولنتاین آن سال، یکی دیگر از همکاران نیکولاس در ساعت 1 شب برای انجام کاری به ساندویج فروشی میآید اما در کمال تعجب مشاهده میکند که درب ساندویج فروشی باز و چراغ ها روشن است. او به داخل ساندویج فروشی میرود و بدن بی جان نیکولاس و استفانی را در حالی که تیر خورده بودند، پشت جایگاه فروش پیدا میکند.
پس از اینکه پلیس وارد پرونده میشود، سر نخ های جدیدی یافت میشود، از جمله اینکه دقایقی پیش از پیدا شدن جسد این دو مقتول، مردی با هویت نامشخص با لباسی قرمز از مغازه خارج میشود؛ همچنین هیچ سر نخی از دزدی و سرقت در این پرونده به چشم نمیخورد که نشان میدهد قاتل با انگیزه شخصی این کار را کرده و احتمالا فردی بوده که به استفانی علاقه داشته اما در شبی که ماهیت عاشقانه دارد قصد انتقام از عشق سابق خود و همسرش داشته است.
به هر حال و پس از گذشت حدود 18 سال، هنوز این پرونده ناتمام باقی مانده است.
داستان ناپدید شدن ماورین فیلز
در روز 14 فوریه سال 2006، زنی 41 ساله به نام Maureen Fields در محل کارش حاضر میشود. او که به نظر میرسید با همسرش به مشکل خورده است به همکارانش میگوید " امروز اتفاقی برای من خواهد افتاد! ". عصر همان روز، ماورین در حالی که در مسیر خانه بود، به شکلی عجیب ناپدید میشود.
ماشین وی به همراه همه وسایلش در صحرایی نزدیک محل سکونتش یافت میشود و پلیس بر روی صندلی وی آثاری از خون پیدا میکند.
اطلاعات DNA که از ماشین ماورین استخراج شده بود با همسرش یعنی Paul Fields تطابقی نداشت به همین خاطر پلیس نتوانست او را مجرم ردیف اول شناسایی کند.
در سال 2012 پس از تحقیقات بسیار مشخص شد که دی ان ای موجود مربوط به شخصی با نام Keith Wayne Holmes است. او پس از دستگیری اعتراف کرد که ماروین را مورد تجاوز قرار داده، اما پلیس نتوانست مدارکی در جهت قاتل بودن هولمز پیدا کند؛ و از همین رو این پرونده نیز بی نتیجه ماند.
مرگ اسرارآمیز آنتونیو سالدیوار
تقریبا ساعت 6 بعد از ظهر روز 14 فوریه سال 2014، پسری جوان به نام Antonio Saldivar ماشین مادرش را قرض میگیرد تا با نامزدش به گردش بروند و برای او یک خرس ولنتاین بخرد. آنتونیو تا دیروقت به خانه برنگشت، مادرش که بسیار نگران بود بارها با وی تماس گرفت تا اینکه ساعت 4 صبح آنتونیو تماس مادرش را پاسخ داده و اعلام کرد که در راه بازگشت به خانه است.
نیم ساعت پس از پایان تماس ماشین مادر آنتونیو در حالی که به ستون بتونی برخورد کرده یافت میشود و هیچ اثری از آنتونی در آن نیست. آنتونی تا تاریخ 27 فوریه گمشده باقی میماند. در تاریخ 27 فوریه جسد آنتونیو توسط یکی از ماموران نظافتی شهر در یک کانال آب با فاصله 3 کیلومتری از محل حادثه یافت میشود.
در ابتدا این احتمال وجود داشت که آنتونیو که از تصادف گیج و زخمی شده است به راه خود ادامه داده و در نهایت در زیر کانال آب به صورت طبیعی مرده باشد. اما این احتمال زمانیکه پلیس سرنخ ها را جستجو کرد به یک قتل حرفه ای و از پیش تعیین شده، تغییر کرد.
گویا در آن شب آنتونیو اصلا نزد نامزد خود نرفته است و خرس ولنتاینی که او برای نامزدش تهیه کرده بود بر روی جسد وی رها شده بود. همچنین یکی از شاهدان ماجرا اعلام کرده که فردی را دیده که ماشین آنتونیو را به ستون بتونی کوبیده و سپس او را از محل دور کرده است.
تاکنون هنوز پدر و مادر آنتونیو نتوانسته اند قاتل فرزند خود را پیدا کنند و قاتل وی که از انجام این قتل درست در روز ولنتاین اهدافی داشته هیچوقت پیدا نشد.
انتهای پیام/