گفتگوي صميمي با علي‌اکبر ایران‌نژاد، پدر انجير جاده جنگلي توسکا چشمه گلوگاه...

 به گزارش کناره، از میان جنگل سرسبز گلوگاه که راهی هزارجریب و جاده دامغان می‌شوی، علاوه بر زیبایی و طروات جغرافیای دلنشین منطقه، چیزی هست که علامت سوالی در دلت می‌اندازد.

درختان انجیری که در حاشیه این راه، نه بصورت طبیعی بلکه منظم و مرتب وجود دارد، تا به حال دیده نشده که درخت میوه در اماکن عمومی کاشته شود، آن هم درختی پر میوه و پرطرفدار در فصول گردش و تفریح، یعنی تابستان‌های خنک این دیار… .

۵۳۴۵۳۴۵۵۵۵

پی‌اَش را که می‌گیری به نام پیرمردی بر می‌خورید که پشت چراغ قرمز، گلوگاه به احترامش بوق می‌زنند، پیر مردی که در کودکی پدری داشت اهل صداقت و امانت داری و روزی حلال، اما به دلیل چهار زنه بودنش اکبر و مادرش تنها ماندند.

وی گفت: از همان حدود بود که با مادر همراه می‌شد و بر روی زمین به ارث برده شده‌ی پدربزرگ مادریش کار می‌کرد و با مشقت فراوان خرج مادر، خود و خواهر کوچکترش را در می‌آورد.

وی ادامه داد: در هجده سالگی‌اش تابستان گرم و طاقت فرسایی را سپری می‌کردند، اما روز عروسی‌اش باران عجیبی بارید. حاصل پنبه‌هایش هیچ وقت بیش از ۲۰ تومن پول نمی‌شد.

پدر انجیر گلوگاه گفت: فردای عروسی گل پنبه‌هایش شکفت، او و همسرش در حال چیدن پنبه‌ها بودند و رویشان به قبله، می‌گفت: همانجا بود که از خدا خواستم دست ما را بگیرد و از این گرفتاری و تنگدستی نجاتمان دهد تا آنجایی که می‌توانم به مردم خدمت کنم، برکت و وسعت رزق نصیبش شد، در حاشیه محل، شخصی دو هکتار و نیم زمینش را به قیمت ۸ هزار تومان به او فروخت.

عمو علی اکبر  قصه ما که گذر جاده اصلی را از آن جا پیش بینی می‌کرد زمین را خرید و به محض جاده کشی و آسفالت اولین ساختمان آن جاده را او بنا کرد.

از آنجایی که این جاده مسیر بین راهی زائران ثامن الائمه بود، رستورانی باز کرد و آن را اجاره داد و خود نیز در مغازه‌ مشغول کار شد، وقتی اتوبوس‌ها آنجا توقف می‌کردند، برای مسافران بادام و پسته و خشکبار می‌آورد.

خدا دعای علی اکبر ایران‌نژاد را اجابت کرد و حالا نوبت او بود که به عهدش وفا کند، هر طرف این قصه را که پی میگیری به وعده‌های خداوند یکتا بر می‌خوری که در قرآن می‌خوانیم: ” خداوند در وعده‌اش تخلف نمی‌کند… “ و یا آن سر قصه که می‌تواند وسعت رزق با ازدواج باشد که فرمود: ” مردان و زنان بی‎همسر خود را همسر دهید… اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بی‌نیاز می‌سازد؛ خداوند گشایش دهنده آگاه است.”

عمو علی اکبر  از ۲۰ سالگی شروع به پرورش انواع و اقسام نهال‌ها کرد و آنها را رایگان به مردم میداد، عشق و هدفش شده بود، پرورش نهال و پایبندی به عهدش.

۴۴۵۵۴۵۴

توانایی عمو علی اکبر کاشت و پرورش نهال بود، او از این توانایی‌اش تا می‌توانست خدمت را پیشه کرد، سی‌و‌پنج ساله بود که یکی از رئیس بانک‌ گلوگاه با اصرار وی را به بانک برد و سمت تحویل دار  را بر عهده گرفت.

عمو علی اکبر هیچ گاه عهدش را از یاد نبرد، عهدی که خدمت به خلق خدا بند اساسی‌اش بود. آن زمان مردم برای نوشتن درخواست وام می‌بایست مبلغی را به شخصی می‌دادند تا برایشان درخواست بنویسد، عمو اکبر فرم آماده‌ای که جای نام درخواست کننده و مشخصاتش خالی بود را تنظیم کرد تا مردم اغلب تنگدست آن دوران مجبور به پرداخت هزینه اضافی نشوند، از آنجایی که او اهل گلوگاه بود، رئیس کارگزینی وقت حکم ریاست بانک را به او داد.

۸۵۸۵۸۵۸۵۸۵

سال هفتاد، علی اکبر ایران نژاد، بازنشست می‌شود و فرصتی بیشتر می‌یابد. چندین توپ تور فلزی می‌خرد و صدها نهال پرتقال و نارنج و انجیر و … پرورش می‌دهد.

نارنج‌ها را به شهرداری گلوگاه اهدا می‌کند و برای کاشتن در پیاده‌رو‌های شهرستان و انجیرها را هر روز سوار بر موتور یاماها ۸۰ خود می‌کند و به همراه توری‌ها به جاده تازه احداث شده هزارجریب می‌برد.

هر جا که مناسب می‌بیند نهال انجیر می‌کارد و دورش را برای محافظت در برابر گوسفندها و جوجه تیغی‌ها تور فلزی می‌کشد تا خورده نشوند.

او که در جاده رضا شاهی سابق هم نهال‌های انجیر زیادی کاشته بود می‌گوید: ” تابستان فصل گردش است و این منطقه شلوغ‌تر می‌شود، میوه‌ای که خوردنش دردسر ندارد و نیازی به شستن ندارد چون پوستش رو جدا میکنند و در تابستان هم به بار می‌شیند، انجیر است. در ضمن انجیر به مرور زمان میوه‌هاش به ثمر می‌نشیند، مانند انگور یا پرتقال نیست که همه میوه‌هاش با هم به ثمر برسد، به خاطر همین فکر کردم بهترین درختی که به درد همه‌ی عموم مردم میخورد، درخت انجیر است.”

هر روز که به آن جاده سرکشی می‌کرد، جای چندین نهال را خالی می‌دید، اما نا امید نمی‌شد و باز نهال انجیر دیگری جایش می‌کاشت. همراهی همسر عمو اکبر با وی زیبایی و اشتیاقش بدین کار را بیشتر می‎کرد.

فقط باید کلامش را می‌شنیدی تا گرمای اشتیاقش به خدمت خلق خدا کردن و باغبانی را دریابی، شاید مادرها حس عمو اکبر را بیشتر و بهتر دریابند.

عمو علی اکبر می‌گفت: یار اگر که میل یار دارد / چه پروا از در و دیوار دارد؟!

۷۲۷۵۵۲۷۵۷۵۷

ای که از کوچه معشوقه ما می‌گذری                   با خبر باش که سر می‌شکند دیوارش

FormatFactory20150916_1703241

منبع: رادکانا