قصه های صیاد انگار تمامی ندارد ...

به گزارش کناره ، منظور نگارنده همان صیادی که در کتاب های دوران ابتدایی قدیم، دامش را برای  شکار کبوتران پهن کرده و طوقی را به دام انداخته بود؛ نیست.

بیمارستان صیاد گرگان را می گویم. سال گذشته حکایت  معوقات ۵ ماهه ی بیش از ۱۵۰ نفر از کارکنان بی دفاع صیاد به تیتر یک رسانه ها تبدیل شد و مدیران قبلی دانشگاه علوم پزشکی سیبل انتقادات شدند تا  مثلا مدیران جدید بیایند و نگرانی ها از زندگی محافظان سلامت شهر رخت بر بندد غافل از آنکه داستان تلخ ۵ ماه بی پولی از  یک درب برون شد و غمنامه ۵ سال ( کم یا بیش ) زحمات شبانه روزی  بدون بیمه ی کارکنان از  درب دیگر وارد می شود.

نمیدانم که آیا هیچ  مسئول دلسوزی در این چند سال گذرش به بیمارستان پر ازدحام صیاد شیرازی گرگان افتاده است یا خیر؟ و شاید هم امورات درمان آنها و یا وابستگانشان در مراکز درمانی  لوکس خصوصی و به دور از صف های ملال آور و بی نشان از جار و جنجال پیگیری می شود که ظاهراً هم اینگونه است.

این روزها شمار زیادی از کارکنان زحمتکش، بی ادعا و مظلوم بیمارستان صیاد که عدد آنها از ۱۵۰ نفر هم تجاوز کرده است؛ در حالی به صورت شبانه روزی مشغول پشتیبانی و رتق و فتق امور مربوط به درمان و سلامت جامعه هستند که بیش از ۵ سال از مزایای  بیمه محرومند و اگر زبانم لال گذر خود یا خانواده هایشان به دلیل بیماری به مراکز درمانی بیفتد از داشتن دفترچه بهداشت بی بهره هستند و خبری از بیمه و بازنشستگی برایشان نیست و روبرویشان تنها  بلاتکلیفی است و  آینده ای نامعلوم.

از همه بدتر آنکه تدبیر شفابخشی هم از سوی #جراح_حاذقی مانند رئیس دانشگاه علوم پزشکی گلستان برای درمان یک  درد خانگی در یک سال اخیر صورت نگرفته و کارکنانِ ناتوان از فریاد زدن را هم دیگر امیدی به درمان آن نیست.

به نظر می رسد  بازرسان و  ناظران خود به خواب زده ی دستگاههای مرتبط با کار و تامین اجتماعی که گاهاً برای دفاع از حق تنها یک کارگر، کارگاههای کوچک تولیدی را آماج شدید ترین بازرسی های سرزده قرار می دهند؛

باید تعارفات و  مصلحت های ساختگی را کنار گذاشته و در راستای دفاع از حقوق قانونی و انسانی آنانکه درمان و سلامت جامعه در گرو سلامت روانی و آرامش خیال آنان است اقدام کنند.

رسانه ها هم در راستای وظایف ذاتی برای پیگیری مطالبات و انعکاس مظلومیت آنانکه توان فریاد ندارند و یا احتمالا به دلیل ترس از اخراج صدایشان در گلو خفه می شود؛ وارد میدان شود.

اسماعیل البرزی

انتهای پیام/