افسوس که برخی واقعیت ها بسیار تلخ ودور از انتظار اند
به گزارش کناره به نقل از یک خانم شهروندو ساکن بندرگز (این ماجرا ازدید خود ناقل شرح داده میشود)
روز سه شنبه باید برای انجام کاری به شهر گرگان میرفتم .خط ریلی(قطار)را انتخاب کردم.
پس از انتظار در ایستگاه سوار ریل باس بندرگز_گرگان شده و مشغول کار با موبایل شدم .شخصی که روبرویم نشسته بود سعی کرد سر صحبت را باز کند با او مشغول صحبت و گفت وگو شدم واز دیدن مناظر و هوای نیمه ابری لذت میبردم .
نمیدانم چرا ولی صبحت ما به آداب و سنن مسیحیت ومسیحیات و خلقیات آنها رسید.
من و مخاطبم هردو از حسن رفتار و کردار مسیحیان می گفتیم تا اینکه او خاطره ای از دوست مسیحی اش که با شرایط نه چندان خوب اقتصادی بسیار بخشنده بود تعریف کرد.
مسیر کمی برایمان طولانی شده بود و نمیدانستیم دقیقا از چه شهرهایی عبور کرده ایم .ناگهان چشممان خیره به یک مقبره با گنبدی متفاوت وزیبا خورد .
مادو نفر و باقی افراد کنارمان سعی در یافتن نام ونشانی این مکان مقدس داشتیم.
یکی از آنها گفت شاید کلیسای مسیحیان باشد...
در همین حال بودیم که بانویی جوان نزدیک ما شد و گفت معذرت میخواهم اما آن مقبره ی یک امامزاده ی شیعه (امامزاده سلیمان) است.
ادامه داد:من کمی دور از شما نشسته بودم ولی صدایتان را میشنیدم و حواسم به شما بود چون حجابتان توجهم را جلب کرده بود.من مسیحی هستم که مدتی است مشغول تحقیقم و میخواهم مسلمان شوم!من درباره ی تمام امامزاده های اطراف مطالعه کردم و آنهارا دیده ام.من یک راهنمای دینی که در قم استاد دانشکده میباشد دارم و سوالات خود را از او میپرسم .
از او پرسیدیم که اینجا چه میکند وچگونه این تصمیم را گرفته!گفت:من در میلان (ایتالیا)زندگی میکردم بعداز مدتی به تهران آمدم چون اصالتم ایرانیست.برای کار به گرگان آمده و همینجا زندگی میکنم...خوشحال شدم که طرز تفکر شما شیعیان درباره مسیحیت اینگونه است و...
متاسفانه خیلی زودزمان سپری شد و به ایستگاه رسیدیم
اما موضوعی خیلی قلبم را تکان داد که چرا یک مسیحی باید راجعبه اماکن مقدس ما شیعیان مطلع باشد اما ما حتی از وجود آن در نزدیکی محل زندگی خود بی اطلاعیم!
اگاهیمان باید درباره دینمان بیشتر باشد تا درهنگام نیاز بتوانیم پاسوخگو باشیم...
انتهای پیام/