شهید اسماعیل زاهدپور پنجمین شهید مدافع حرم استان گلستان است که با خلق دلاوری‌ها و رشادت‌های بی‌نظیرش به شیر شمال در میان سربازان سوری معروف بود.

 به گزارش کناره به نقل از فارس از گرگان، شهادت معطل من و تو نمی‌ماند، تو اگر سرباز خدا نشوی دیگری می‌شود.

شهید مدافع حرم حاج اسماعیل زاهدپور در سال 1350 در شهرستان کردکوی استان گلستان متولد شد و سه برادر و خواهر داشت.

در اوایل انقلاب این شهید بزرگوار از نیروهای فعال بسیجی و ولایتمدار استان بود و در دوران دفاع مقدس از حامیان انقلاب اسلامی به حساب می‌آمد و 50 ماه حضور در جبهه‌های حق علیه باطل را در کارنامه رشادت‌هایش دارد.

شهید اسماعیل زاهدپور از سن 14 سالگی در دوران دفاع مقدس به جبهه اعزام شد و در عملیات والفجر 8، کربلای چهار و کربلای 5، با آنکه مجروح شده بود و جانباز 20 درصد به حساب می‌آمد، از فعالیت‌های ورزشی و رشته‌های رزمی دست بر نداشت.

شهید زاهدپور که شهادت را در سر می‌پروراند، با شروع جنگ در سوریه و پیشروی تکفیری‌ها، برای دفاع از حرم حضرت زینب در شب اول محرم سال گذشته عازم سوریه شد و شب عاشورا به شهادت رسید و پیکرش بعد از 58 روز مفقودی در شب 28 صفر سال گذشته شناسایی و به میهن بازگشت و در جمع خانواده و دوستان و همرزمانش در شهرستان کردکوی تشییع شد.

شهید زاهدپور عشق شهادت را در سرش می‌پروراند

محمدجعفر یحیی‌نژاد یکی از دوستان و همرزمان شهید زاهدپور در هشت سال دفاع مقدس است که وی در خصوص این شهید والامقام اینگونه نقل می‌کند: شهید را از کوچکی می‌شناختم اما از 10 سال گذشته رفت و آمد خانوادگی با شهید داشتم.

شهید از همان دوران نوجوانی فردی فعال و پرانرژی بود؛ بعد از عملیات کربلای یک بود که در گردان، چندین موتورسیکلتی داشتیم که دچار مشکل شده بود و چند موتور دیگر وجود داشت که از گذشته به دلیل نقص فنی قابل استفاده نبود و نیاز به تعمیر داشت.

به خاطر دارم یکی از فرماندهان گردان می‌گفت کسی هست که بتواند این موتورها را تعمیر کند و من گفتم که کسی را می‌شناسم که می‌تواند این کار را انجام دهد.

من و شهید زاهدپور آن زمان 14 یا 15 سال داشتیم و وقتی فرمانده ما اسماعیل(شهید زاهدپور) را دید، تعجب کرد و از او پرسید که شما می‌خواهی موتور تعمیر کنی؟ و اسماعیل گفت مگر اشکالی دارد؟،من از کودکی در تعمیرگاه کار کردم و می‌توانم موتورها را تعمیر کنم و در زمان کوتاهی تمامی موتورهایی که غیرقابل استفاده نبود را تعمیر کرد و در گردان استفاده شد.

شهید زاهدپور در دستگیری از فقرا بسیار پیش‌قدم بود؛ ما یک انجمن خیریه‌ای داریم که شهید زاهدپور مدیرعامل خیریه ما بود و با توجه به ارتباط هماهنگی که با اداره بهزیستی شهرستان گرگان داشتیم، طرح توزیع اقلام و کالا را برای کودکان نیازمند اجرایی کردیم که شهیدزاهدپور با اشتیاق و توان کامل خودش بسته بندی کالا انجام می‌داد و حتی در توزیع بسته‌ها مستقیم وارد می‌شد.

وی در پاسخ به این سوال که آیا شما از ماموریت‌هایی که می‌رفت مطلع بودید یا خیر؟، گفت: در ماموریت سوریه که می‌خواست برود، چند باری با من صحبت کرد و من به شهید می‌گفتم که شما دینتان را ادا کرده‌اید و در دفاع مقدس حضور داشتید و جانباز هستید و رفتن برای شما دشوار است.

اما شهید با توجه به اینکه ورزشکار بود گفت که قدرت بدنی خوبی دارم و می‌توانم اعزام شوم؛ خاطرم هست که چندین بار به فرمانده تیپ یکم سپاه نینوا درخواست رفتن به سوریه را داده بود و اصرار زیادی برای رفتن داشت.

اسماعیل چریک، شیر شمال در سوریه

هادی یحیی نژاد یکی از دوستان صمیمی شهید زاهدپور است که غریب به 20 سال با شهید آشنایی دارد و به گفته خودش از 5 سال گذشته آنقدر رفت و آمدهایشان زیاد شده بود که خانه محرم همدیگر شده بودند.

هادی یحیی نژاد که شب قبل از شهادت شهید زاهدپور با وی تلفنی صحبت کرده بود در خصوص این شهید مدافع حرم اظهار کرد: شهید زاهدپور خصوصیات اخلاقی بسیار نیکی داشت و بزرگترین آرزویش شهادت بود.

شهید زاهدپور فردی مهربان، شجاع و عاشق ولایت و خانواده دوست بود و همیشه به تکریم خانواده تاکید می‌کرد.

شهید زاهدپور در چند رشته ورزشی غواصی، والیبال، رزمی و پاراگلایدر تخصص داشت و بیش از یک هزار پرواز چتربازی و پاراموتور و 100 سقوط هوایی آزاد داشت و یک فرد منحصر به فرد بود.

شهید زاهدپور آنقدر توانمند و ورزیده بود که دوستانش در ایران وی را اسماعیل چریک خطاب می‌کردند و زمانی هم که به سوریه اعزام شد، انگار از قبل می‌دانست می‌خواهد شهید شود.

شب قبل از اعزام به گونه‌ای با خانواده‌ و دوستان نزدیکش وداع کرده بود که گویی آخرین وداعش است و می‌داند که دیگر باز نمی‌گردد.

در آن مدت کوتاهی که در سوریه بود به عنوان فرمانده گردان مسئولیت عملیات‌های مختلفی را بر عهده داشت و با توجه به سابقه فعالیتی که در هشت سال دفاع مقدس داشت، در سوریه هم با رشادت و تجربه بالایی توانسته بود در عملیات‌ها جان همرزمانش را نجات دهد.

آنگونه که در جریان هستم شهید زاهدپور ابتدا مجروح شد بعد اسیر شد، توسط تکفیری‌ها شکنجه شد و در نهایت به شهادت رسید و پیکر پاکش پس از یک ماه که در دست تکفیری‌ها بود با انجام یک عملیات توسط نیروهای خودی، پیکرش به ایران بازگشت.

هادی یحیی نژاد که یکی از دوستان صمیمی شهید زاهدپور محسوب می‌شد، از رشادت‌های وی در سوریه اینگونه می‌گوید که سربازان سوری وی را شیر شمال می‌نامیدند.

یحیی‌نژاد ادامه داد: شهید زاهدپور آنچنان شجاعت و رشادتی از خود نشان داده بود که به گفته همرزمانش، عکسش در گوشی تلفن همراه سربازان سوری و لبنانی و عراقی وجود داشت و به عنوان شیر خدا و شیر شمال شناخته شده بود.

وی گفت: یکی از همرزمان شهید که از سوریه به ایران بازگشت در مراسم گرامیداشت چهلمین روز این شهید به گرگان آمد و خاطره را اینگونه نقل کرد که روزی در یک عملیات عکس شهید زاهدپور را در گوشی تلفن همراه یکی از نیروهای عراقی دیدم و اول تعجب کردم و گفتم شاید اشتباه است اما باز این موضوع تکرار شد و زیر عکس نوشته‌اند شیر خدا و آنها هم از رشادتش تعریف کردند.

شهید زاهدپور روابط عمومی بالایی داشت که در هر جمعی که وارد می‌شد دیگران را مجذوب خود می‌کرد و انگار شهادت به او الهام شده بود و در آخرین تماسی که با من داشت بسیار سفارش کرد که در هیأت عزاداری به یاد من باشید؛ شهید زاهدپور عاشق امام حسین(ع) بود.

بعد از چند روز یکی از همرزمانش تماس گرفت و خبر مجروحیت وی را داد و ظاهرا در آن زمان همرزمانش فقط مجروح شدنش را دیدند اما وی اسیر شده بود و در نهایت در یک عملیات دیگر، پیکر وی به ایران بازگردانده شد.

متاسفانه تکفیری‌های ملعون آنچنان به پیکر شهید آسیب وارد کردند که از آزمایش DNA توانستند از هویت شهید مطمئن شوند و به واقع باید بگویم یک بهترین را از دست دادیم.

اهداء جام قهرمانی ورزشکار عراقی به خانواده شهید زاهدپور

علی‌اصغر یعقوبی رئیس هیئت کوهنوردی شهرستان کردکوی که در مراسم تشییع شهید زاهدپور نیز حضور داشت، در حالی که با شنیدن نام این شهید اشک در چشمانش حلقه زده بود در وصف این شهید، گفت: شهید زاهدپور از دوستان قدیم من بود و یکی از پاسداران بسیار خوب به حساب می‌آمد.

سال 1382 با کمک این شهید پرواز با پاراگلایدر را در کردکوی راه‌اندازی کردیم و این شهید به عنوان مربی این رشته ورزشی فعالیتش را آغاز کرد و من شاگردش بودم و پروازهای بسیار خوب و موفقی را با شهید تجربه کردم.

خواهر بزرگ این شهید که برایش گفتن از برادر بسیار سخت بود در وصف برادرش جز دلسوزی و خانواده دوستی چیزی برای گفتن نداشت و با هق‌هق‌های فراوان می‌گفت که فقط برادر نبود و برای من تمام زندگی بود.

گفتنی است، محبوبیت و رشادت‌های این شهید آنچنان در دل و جان رزمندگان و مردمان سوری و عراقی به اوج رسید که در تاریخ 16 اسفندماه سال گذشته، محمد فرمان اسکواش‌باز عراقی به خانه شهید زاهدپور رفت و جام قهرمانی خود را به خانواده شهید اهداء کرد.

می‌دانستم برود، شهید می‌شود

معصومه ساجدی‌راد همسر شهید زاهدپور است که در سال 1372 زندگی مشترکش را با شهید آغاز کرد؛ وی در خصوص همسر شهیدش در حالی که سرش را با افتخار بالا می‌گیرد و به عکس همسرش که بر دیوار خانه چسبانده شده نگاه می‌کند، گفت: شهید زاهدپور مردی مهربان، خانواده دوست و یک همسر نمونه بود.

همیشه می‌گفت که من شغلی دارم که باید از مرز و میهنم دفاع کنم و اوایل ازدواجمان هم به دلیل تازه داماد بودنش اجازه ماموریت به وی نمی‌دادند اما می‌گفت که من با همسرم توافق کرده‌ام و مشکلی ندارم و دائم در مرزها در حال دفاع از کشور بود.

هر زمان که از ماموریت‌ها برمی‌گشت آنقدر محبت می‌کرد که جبران نبودن‌هایش را انجام دهد و همیشه می‌گفت که دوست ندارم در بستر بیماری بمیرم و دوست دارم شهید شوم.

وقتی جنگ سوریه آغاز شد خیلی برای رفتن به سوریه اصرار داشت اما چون جانباز بود با رفتنش موافقت نمی‌کردند اما پس از تقاضاهای زیادی که داشت در نهایت اعزام شد.

من می‌دانستم که برود شهید می‌شود و چون آرزویش شهادت بود با او مخالفت نکردم؛ اعتقادش این بود که اگر از حرم حضرت زینب(س) دفاع کند گویی از میهنش دفاع کرده است.

همسر شهید زاهدپور با بغضی در گلو در حالی که چندین بار سعی داشت با سکوت چند ثانیه‌ای این بغض را نشکسته نگه دارد اما موفق نشد و با گریه، آخرین خاطره از همسر شهیدش را اینگونه روایت کرد: در آخرین شبی که در خانه بود به من سفارش کرد که دوست دارم به پسرانم خوب رسیدگی کنی و دوست دارم علی و ارمیا درسشان را به خوبی ادامه دهند و بیشتر تاکید می‌کرد اگر برنگشتم راهم را پسرانم ادامه دهند.

پدرم آنگونه که خواب دیدم شهید شد

اما در این بین ارمیا فرزند کوچک شهید زاهدپور زیباترین خاطره‌‌ای که از پدر در ذهن داشت را ورزش کردن با پدرش عنوان کرد و می‌گفت که همیشه با پدرش در یادواره‌های شهدا حضور پیدا می‌کرد.

ارمیا آرزو داشت که پزشک شود زیرا پدرش همیشه خدمت کردن به مردم را به فرزندانش سفارش می‌کرد و ارمیا می‌گفت که پدرم همیشه دوست داشت به مردم خدمت کند و من هم می‌خواهم با پزشک شدن به مردم کمک کنم.

از سویی دیگر علی فرزند بزرگ شهید اسماعیل زاهدپور که 20 سال دارد پلاکی که از پیکر پدرش به یادگار مانده را بهترین یادگار پدر می‌داند و گفت: پدرم در زمان خداحافظی مرا در آغوش گرفت و گفت پسرم این تن گرم را خوب حس کن که شاید این تن گرم دیگر بر نگردد.

وی که شب عاشورا با تماس پدر از جا بلند شد و به عنوان آخرین فرد با پدر سخن گفت درباره این گفتگو با پدرش اظهار کرد: در آن زمان در حرم حضرت زینب(س) بود و به من گفت که می‌خواهم بروم ماموریت و به من راجع به خانواده سفارش‌هایی کرد؛ شب قبل من خواب شهادتش را دیده بودم خوابم را به او گفتم و به من گفت نگران نباش من مراقب خودم هستم اما رفت و همانگونه که شب قبل در خواب دیده بودم شهید شد و رفت.

سوریه، مثنوی عاشقانه با قافیه و ردیف یازینب

شهید مدافع حرم حاج اسماعیل زاهدپور به عنوان نیروی متخصص و تکاور، علیه نیروهای تکفیری و به حمایت از حرم حضرت زینب(س) و در اول محرم سال گذشته به سوریه اعزام شد و در شب عاشورا به آرزوی دیرینه‌اش یعنی شهادت در راه خدا رسید.

ما خواب بویدم وقتی تو بندهای کفشت را آنقدر محکم بستی که بهانه‌ای برای بازگشتت نمی‌ماند، ما خواب بودیم وقتی چشم‌های بسته فرزندانت را می‌بوسیدی و در دلت طوفان بود، ما خواب بودیم وقتی برای همه پنجره‌های بسته و خاموش شهر دست تکان می‌دادی و میرفتی، با لبخند مطمئنی که نقشه تمام آرزوهای زمینی را نقش بر آب می‌کرد.

حالا سوریه فقط نام یک کشور نیست، مثنوی عاشقانه‌ای است در وصف رشادت‌ها و پایمردی‌ها که هر بیتش پیشانی گلوله خورده و پیکر سوخته‌ایست با قافیه و ردیف یا زینب.

انتهای پیام/

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

تازه ترین اخبار